تلفن ثابتش بیوقفه در حال زنگ زدن است. با احساس نگرانی فزاینده، او تلفن را برداشت و صدای نگران وراجی یک خانم همسایه را شنید که خبر از حادثهای ناگوار میداد: فرشته، نظافتچی مهربان ساختمان، در اثر برقگرفتگی دچار آسیبهای جدی شده بود.
فرشته زنی جوان و زحمتکش بود و مجبور بود برای تامین معاش زندگی خود دوشادوش همسرش کار کند. همسر او در یک کارگاه تولیدی پوشاک نگهبان شب بود. فرشته هم زمان کار خود را طوری تنظیم می کرد تا در طول روز زمان بیشتری را در کنار همسرش باشد. به همین خاطر همیشه دوست داشت کارش را دیر وقت تمام کند و تکه کلامش این بود شب رفت و آمد کمتر است و من در آرامش شب راحتتر کار می کنم. اما این بار، شب کاری او نه تنها آرامشی را به همراه نداشت بلکه آرامش یک ساختمان و حتی یک محل را بر هم زد. فرشته می خواست شلنگ حیاط را به شیر آب وصل کند تا آخرین کار اون شب را هم شستن حیاط بود انجام دهد.اما دقایقی نگذشت که جریان برق ناخواسته، از طریق شلنگ آب به او حملهور شد. فرشته که از شدت شوک الکتریکی نمیتوانست دستش را رها کند، در مبارزهای بیصدا برای جدا کردن خود از چنگال مرگ بود. صدای جیغ و داد در عمق شب که از حلقوم او بیرون میزد، رنج یک زندگی را فریاد میزد که در معرض فنا قرار گرفته بود.
همسایگان با شنیدن این فریادها سراسیمه به کمک او شتافتند. مهران، که حالا در میان جمعیت حاضر شده بود، با ترسی ناگفته نظارهگر بود؛ متحیر و مضطرب، وقایع را که به نظر میرسید چون خواب و خیال باشد، پیگیری میکرد.
یکی از همسایگان با چوبی که به دست داشت با جسارت تمام دست فرشته را از شیر آب جدا کرد و با این کار او را از یک مرگ حتمی نجات داد. اما آسیبهای وارده به فرشته بیش از حد التیامی یک شب بود؛ بنابراین او فورا به بیمارستان منتقل شد.
در بیمارستان، مهران با چشمان نگرانی که بیصبرانه در انتظار خبرهای خوب بود، شاهد بود که فرشته زیر نور چراغهای سرد اتاق عمل کمکم رنگ میبازد. پزشکان با حداکثر توان در حال مبارزه بودند تا وی را از درهی سایههای مرگ برگردانند. بیرون از اتاق عمل، مهران شوکه شده در کنار همسرِ فرشته در حالی که گریه می کرد او را با آغوش باز تسکین میداد، و همسر فرشته بهزندگیای فکر میکرد که ممکن بود برای همیشه دگرگون شود.
بالاخره بعد از چند ساعت بعد از عمل فرشته در بیمارستان به هوش آمد، با دردی که بر جسمش حکمرانی میکرد و افکاری که در میان تاریکی و نور تلاطم مییافت. پزشکان نتوانستند نوید خوشبختی کامل بدهند - آسیبهایی که ممکن بود برای همیشه با او بمانند. مهران که خبر این وضعیت را شنید، به شدت احساس سردرگمی و شرمساری می کرد. یک لحظه هم فکر این که آینده این زن بعد از این حادثه چه خواهد شد ذهن او را رها نمی کرد.
از طرفی به این فکر می کرد که باید هزینه های بیمارستان فرشته را بدهد. اگر همسر فرشته شکایت بکند و درخواست خسارت بکند چه!!!
اینطور هم شد همسر فرشته که کارگری بیش نبود و توان مالی پرداخت هزینه های درمانی فرشته و امرار معاش خود را نداشت و در نهایت جهت دریافت خسارت به دادگاه مراجعه و ادعای خسارت کرد.
مالکان ساختمان در اولین فرصت جلسه ای برای بررسی این حادثه تشکیل دادند.جلسه ای در محیطی سرشار از تنش و بار سنگینی از شماتت بود وهمه چشمها خیره به مهران بودند که اکنون سرنوشتی نه چندان روشن در برابرش قرار داشت. زمانی که اعضای ساختمان، یک به یک، با تلخی و ناراحتی، او را برای نادیده گرفتن تکلیف خرید بیمهنامه مسئولیت مدیر ساختمان مورد شماتت قرار دادند، مهران جز سکوت پاسخی نداشت.
همانطور که پیش بینی می شد دادگاه به نفع فرشته و همسرش فرشته رای داد و حکم محکومیت مهران بعنوان مدیرساختمان را صادر کرده بود، که اکنون او میبایستی علاوه بر مواجهه با بار روانی حادثه، مسئولیت مالی آن را نیز بپذیرد. وضعیت مالی مهران، که همیشه با دقت محاسبه میشد، اکنون ناپایدار به نظر میرسید. وی مجبور به فروش ماشین خود و گرفتن وام برای پوشش خسارات وارده شده بود.
در میان این شرایط سخت، روحیه نوعدوستی در میان همسایگان شکوفا شد و هر یک از آنها به اندازه توان مالی خود، دست به جیب شدند تا به همسایه دچار بدبیاریشان کمک کنند. این کار، نه تنها به کمک مالی مهران تبدیل شد بلکه نمادی از اتحاد و همبستگی در مواقع سخت را نمایش داد.
در جلسه بعدی مالکین که برای جمعبندی مسائل پیشآمده و جلوگیری از حوادث مشابه در آینده تشکیل شد، دستوری صادر شد که طبق آن، خرید بیمه مسئولیت مدیر ساختمان و بیمه آتشسوزی به عنوان وظیفهای غیرقابل اجتناب برای مدیر ساختمان جدید تعیین گردید.
"اگر بیمهنامه خریداری میشد..."، این جملهای بود که همچون طنینی در جلسه بازتاب مییافت و باعث میشد هر یک از حاضرین لحظهای درنگ کنند و بر این واقعیت تلخ تأمل کنند که چگونه از یک تصمیم صحیح میتوان جلوی بسیاری از آسیبها را گرفت.
این تجربه تلخ، اما عبرتانگیز، تنها محدود به ساکنین آن ساختمان نماند. خبر این حادثه و پیامدهای آن میان همسایههای اطراف نیز منتشر شد و به افزایش آگاهی عمومی درباره اهمیت بیمه و پیشگیری منجر گردید. در نهایت، مهران و اهالی ساختمان، همچنین کلیه سکنه منطقه، درسی گرانبها در مورد پیامدهای دور اندیشی نکردن و پیشگیری از حوادث احتمالی و خرید بیمه مسئولیت مدیر ساختمان آموختند – درسی که قطعا تا زمان زیادی در خاطرهها باقی خواهد ماند.